خاطرات دفاع مقدس

ناگفته های عملیات های والفجر8 و کربلای 4

خاطرات دفاع مقدس

ناگفته های عملیات های والفجر8 و کربلای 4

قابل توجه خوانندگان و بازدید کنندگان محترم،تمامی خاطرات عنوان شده واقعی است.وازسرگذشت حضور این جانب در 8سال دوران دفاع مقدس می باشد.التماس دعا
جانبــــــاز اسدا.. ایل بیـــگی

پندار ما این است که ما مانده ایم وشهدا رفته اند ، اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند...... (شهید آوینی)

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

یواشکی های ما دهه شصتی ها

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ب.ظ

از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون،،،،،،،دروغ چرا؟ جوو نا ونوجوونای

قدیم یوا شکی یه کارایی می کردن می پرسین مثلا چیکار؟ میگم بهتون

اونا یواشکی ساکشو ن رو می بستن، وبدون اینکه پدر ومادر شون بفهمند.

با

خودشون می بردن بیرون و به بهونه مدرسه،جیم می زدن و سر از منتهی

آرزوشون(جبهه)در می آوردن...................................................

آ .راستی یواشکی کارای دیگه هم می کردن.قبل اعزام یه جعل امضا پدر،و

دست بردن تو شناسنامه،،،، یکیش خود من تاریخ تولد 1346 رو کرده بودم 1344

غافل از اینکه حروفیش رو دست نزده بودم.تازه اگه از هفت خوان رستم که

رد می شدی جثه وهیکلت رو می خواستی چی کار کنی ؟و مسئولین از

پای مینی بوس برت می گردوندن چن دفه همین بلا سرم اومد واشکامو در

آوردن.یادمه دفعه آخر

چار پنج تاپیرهن وشلوار رو هم پوشیدم تا هیکلم درشت به نظر بیاد.که

حقه ام گرفت.بعضی ها یواشکی دار وندار شون رو می دادن فقرا یا به

جبهه کمک می کردن..

شبا یواشکی از چادر یا کانکس یا سنگر می زذن بیرون و تو قبر واقعی که

کنده بودن تا صبح با معبود خودشون راز نیاز می کردن...

ساعت دوازده شب که می شد ...پوتین های جلوی در سنگر و یواشکی

جمع می کردن وواکس می زدن وتمیزشون می کردن.بی اون که بدونی

کار کیه

چفیه ولباسای بچه هارو می شستن وآویزون می کردن تا صبح خشک

بشه،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

بله یواشکیهاشون هم عالمی داشت....ای ی ی ی ی



واما،،،،، شهدا.،،،،،،،،



.

.

ای بهترین یواشکی های دنیا،شما که صداتونو خدا شنید،شما که صداتون

به خدا می رسه...بهش بگید خلوت های ما رو نگاه نکنه...آخه رومون

نمیشه جلو شهدا سرمون رو بالا کنیم."آخه دیگه یواشکی هامون خیلی

خیلی عوض شده" میشه ،یواشکی گنا ههای زمان حالمونو به یواشکی

های اون موقع مون ببخشه،آخه اون وقتا ما بخشنده تر بودیم و گذشت

زیادی داشتیم،حتی از ارزشمندترین چیزمون(جونمون وجوونیمون)به هم

آسونی می گذشتیم.اما،اما حالا چی .والله ،بی انصافیه اگه دست ما رو

نگیرید .شما رو به راز ونیاز های تو سنگر و اشکهایی که با هم

ریختیم ما جامونده هارو به حال خود مون رها نکنید .آقا سید(شهید سید

مرتضی رضوی) قرارمون شب عملیات کربلای 4 پس از پوشیدن لباسای

غواصی و دست خطی که بهم دادیم و نوشتیم اگه هر کدوم شهید شدیم

اون یکی رو شفاعت کنه که یادت نرفته؟ شما هم دعا کنید .تا ما هم

رستگار شویم و به غافله شهدا برسیم. یعنی میشه؟



الهی آمین.جانباز اسدالله ایل بیگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی