خاطرات دفاع مقدس

ناگفته های عملیات های والفجر8 و کربلای 4

خاطرات دفاع مقدس

ناگفته های عملیات های والفجر8 و کربلای 4

قابل توجه خوانندگان و بازدید کنندگان محترم،تمامی خاطرات عنوان شده واقعی است.وازسرگذشت حضور این جانب در 8سال دوران دفاع مقدس می باشد.التماس دعا
جانبــــــاز اسدا.. ایل بیـــگی

پندار ما این است که ما مانده ایم وشهدا رفته اند ، اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند...... (شهید آوینی)

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یلدای ما بوی مهدی می‌دهد». این عبارتی است که از شب یلدای سال 1366

به بعد رزمندگان «گردان ولی‌عصر(عج)»شهرستان ساوه همه ساله به بهانه فرا

رسیدن سالگر د شهادت فرمانده رشید این گردان به یکدیگر یادآوری می‌کنند.

در سال‌های اخیر نیز همه ساله در «شب یلدا» از طریق تلفن‌های همراه خود

این عبارت را دریافت می‌کنند تا در طولانی‌ترین شب سال عطر و بوی شهادت

خانه‌هایشان را معطر کند و با یاد شهدا و فرمانده شجاع این گردان،شب را

سپری کنند.شهیدمهدی ناصری سال 1341 در شهرستان ساوه متولد

شد.پس از اخذ مدرک دیپلم به خیل جهادگران سازندگی پیوست و با شروع

جنگ،در کسوت سبزپوشان توحید(سپاه) درآمد و در جبهه‌های نور علیه

ظلمت،روشنی‌ها را در نوردیددر عملیات‌های مختلف،از جمله

«رمضان»،«بیت‌المقدس»،«والفجرمقدماتی»،«والفجرهای 1، 2 ، 3 ، 4 ، 8 »،

خیبر» و «بدر» و «کربلاهای 4 و 5 » حضور یافت و با پذیرش مسئولیت‌های

خطیری همچون فرماندهی گردان ولی‌عصر(عج)،قائم‌مقامی فرماندهی سپاه

ساوه و ... کاردانی و پشتکار خویش را در خدمت و دفاع از آرمان‌های مقدس و

معنوی اثبات کرد و سرانجام در شب یلدای سال 1366 به درجه رفیع شهادت

نائل آمد.با آقا مهدی ،سال شصت و سه تو ارتفاعات کردستان.نقطه صفر

مرزی آشنا شده ضمن اینکه هم استانی هم بودیم.یادش بخیر شانزده سال

بیشتر نداشتم،دی ماه سال شصت و سه بعد بارش چند روزه برف سنگین تو

محاصره برف افتادیم حدود بیست روزی بود آذوقه نداشتیم.تا اینکه آقا مهدی با

تویوتا سپاه ساوه برامون آذوقه ولباس گرم آورد.سال بعد تو عملیات والفجر هشت،تو گردان ولی عصر بعنوان تک تیر انداز در رکابش بودم.برای شادی روح شهید یلدایی ما صلوات.جانباز اسدالله ایل بیگی

جانباز اسدالله ایل بیگی
۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

                                فاخلع نعلیک ،انک بالواد المقدس طوی خاطرات دوران دفاع مقدس

گلوله تفنگ هاشم تدارکاتی ازروسرم رد شد. کلاه کاموایی که رو سرم بو د رو سوراخ کرد.ساعت شیش صبح کارم شروع شد.مجبور

بودم .ارتفاعات .کلوسه،سه رو تا پایین که حدود سه کیلومتر بودجاده های برفی رو چک کنم تا خدای ناکرده مین گذاری نکرده

باشن.ساعت ده صبح رسیدم به دهکده.با شلیک چنتا گلوله،سلامتی خودم وجاده پاکسازی شده رو به اطلاع مقرمون رسوندم.ماشین

تویوتا لندکروز تدارکات ازبالا ارتفاعات حرکت کرد تا بیاد پایین یه چهل دقیقه ایی طول کشید.تا بمن رسید.هاشم تدارکاتی بهم گفت بپر بالا

باید عقب تویوتا پیش من بشینی.فرامرز(راننده تویوتا)گفت هاشم بسه بنده خدا خسته اس گفتم نهنه همون عقب خوبه.از اونجا تا

سردشت حدود سی کیلومتری فاصله بود پشت ماشین داشتم یخ میزدم.ماشین هم بدلیل برف ویخ جاده دائم سر می خورد.اونقدر که

نزدیک بود از دره بریم پایین.به یه تنگه که رسیدیم.تفنگهامون رو از ضامن درآوردیم،هر آن احتمال داشت تو کمین دشمن بیافتیم.حواسمون

شیش دنگ به دور و بر بود.که چرخ عقب ماشین افتاد تو یه چاله بزرگ.دست هاشم هم که رو ماشه اسلحه بود شلیک کرد .چشمتون

روز بد نبینه.یه لحظه دیدم گوشام کیپ شد،کلاه کاموایی که رد سرم بود از سرم کنده شد افتاد پایین.هاشم که زبونش بند اومده

بود.و فقط داد می زد وای ی ی ی ی دددددددم،یعنی وای بابام.بعد چند دقیقه تازه فهمیدم چی شده.راننده زد رو ترمز.تو اون اوضاع

واحوال پریدم پایین رفتم سراغ کلاه.با تعجب دیدمگلوله نوک کلاه رو برده بود.حول کرده بودم.رو به هاشم داد زدم ببین،ببین کلاه رو چیکار

کردی ،حواست کجاست؟اون لحظه اصلا فکر این رو نمیکردم که نزدیک بود .گلوله مغزم رو متلاشی کنه.همه جمع شدن دورم.هاشم 

،بغلم کرد گفت:ای قربونت برم چیزیت نشده؟و تند.تند سرم رو بوس می کرد.اون وقت بودکه تازه فهمیدم چه خطری از کنار گوشم

گذشته.اونشب به مناسبت به خیر گذشتن ماجرای من وهاشم.هاشم تدارکاتچی سنگ تموم گذاشت،برا هر نفر یه کنسروماهی،یه

کمپوت گیلاس،یه ماست پاکتی و یه جفت جوراب زمستونی داد.اونشب توارتفاعات کردستان تو سنگر خیلی بهمون خوش گذشت.بچه ها

هم با خوندن زیارت عاشورا ونماز شکر بابت سلامتی من.حسابی جبران کردن.خدایا شکرت..جانباز ایل بیگی

برچسب‌ها: اسدالله ایل بیگی, کربلای چهار, والفجرهشت, شهدای غواص, طلاییه
+

نوشته شـــده در پنجشنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۴ساعــت13:21 تــوسط جانباز اسدالله ایل بیگی | نظر بدهید

جانباز اسدالله ایل بیگی
۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۸:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر