خاطرات دفاع مقدس

ناگفته های عملیات های والفجر8 و کربلای 4

خاطرات دفاع مقدس

ناگفته های عملیات های والفجر8 و کربلای 4

قابل توجه خوانندگان و بازدید کنندگان محترم،تمامی خاطرات عنوان شده واقعی است.وازسرگذشت حضور این جانب در 8سال دوران دفاع مقدس می باشد.التماس دعا
جانبــــــاز اسدا.. ایل بیـــگی

پندار ما این است که ما مانده ایم وشهدا رفته اند ، اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند...... (شهید آوینی)

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

  سال64 تو گرمای 50درجه اهوازتو شهرک بدر  با بچه ها تو چادر مون نشسته بودیم،ابوالفضل رو به من کردوگفتش ،لباس زیرم که دیروز از تدارکات گرفته بودم غیبش زده،ناصر م اومد جلو گفت.آره.آره راست میگه حوله ی منم نیست.مراد از اون ته چادر با صدای بلندش داشت میگفت انگشتر و عطر حرمش  غیبشون زده.راستش آجیل توی ساک خودم و زیر پیرن دکمه ای منم نیست شده بود...رستم اومد جلو گفت آقا جان کار اونه ...چی بود اسمه کوفتیش ؟آها یادم اومد. علی ...علی جیم ...(علی جیم )،سه ،چار روز قبل، از  گردانهای دیگه بهمون اضافه شده بود.روز اول سید بهم گفته بود هوای علی رو داشته باشم،علی ذاتا بچه خوبیه یکم به زمان نیاز داره.راستش اوائل اومدنش. دیده بودم وقتی چادر خلوت می شه میر ه سر ساک بچه ها،یه بارم که فهمید دیدمش به روش نیاوردم.باخوشروئی بهش گفتم ،کمکی از من بر می آد ؟بنده خدا حول کرده بود.وهمش تکرار می کرد خدا ببخشه،خدا ببخشه.. تا قصه به گوش فرماندمون رسید .یه روز توصبحگاه گفتش خبر دارم تو یکی از چادرای گروهان (یک )بعضی از وسائل بچه ها گم شده .یه نفر خبر داره کار کیه تا اون یه نفر و نیاوردم  بگه کار کیه خودش بیاد جلو .علی جیم که خودشو باخته بود رنگش شد عین گچ سفید و عرق از سر وکولش می ریخت.ودستاش  می لرزید.وهی به من نگاه می کرد .دلم بهش  سوخت.تا خواست بلند شه بگه کار خودشه دستشو کشیدمو گفتم بتمرگ(بشین)بعد صبحگاه داشتیم برمی گشتیم به چادرامون بهم نزدیک شد وگفت خیلی مردی ....لو ندادی ...حالا چیکار کنم .بهش گفتم خودت فکر کن ویه تصمیم عاقلانه بگیر...چند روز بعد سر صبحونه ،مراد گفت راستی بچه ها وسائلم که گم شده بود پیدا شدن،بقیه بچه ها هم گفتن وسائل ما هم سر جاشه ،دروغ نگم آجیل وزیر پیرن منم توساک بود.علی جیم چند روزی بود غیبش می زد .سراغشو از بچه های تدارکات گرفتم ،میگفتن ،چند شب قبل  از اونا پرسیده بود شما بیل ندارید.تا بچه های تدارکات بهش بیل داده بودن.یه شب اومد پیش منو گفت اون چراغ قوه کوچیکتو می خوام باطری قلمی هم دارم ،کنجکاو شدم ولی چراغ قوه رو دادم بهش.حدود ساعت یک شب وقتی همه خواب بودن علی آهسته وبیصدا بلندشد، پوتیناشو  ور داشت و یواشکی از چادر خارج شد.منم که خواب نبودم دنبالش راه افتادم یه نیم ساعتی رو زیر نور مهتاب دنبالش رفتم یهو علی جیم غیبش زد .ترسیده بودم گفتم ،بسم ا...ولی نشسته،نشسته رفتم جلو  . دیدم صدای علی جیم از تو یه گودال داره می آد.  خوب که گوش دادم.دیدم علی در حالیکه داشت بلند،بلند گریه می کرد داد میزد الهی العفو،الهی العفو .دستامو گذاشتم رو صورتم زار زار گریه کردم .یهو سنگینی دستاشو،رو شونه هام احساس کردم ،دیدم علی اومده بالا سرم بلند شدم همدیگرو بغل کردیم .و ا ز م قول گرفت تاجریان امشب وصحبتهایی رو که می کنه به کسی نگم . واز بقیه براش حلالیت بگیرم .علی اونشب از همه جا برام گفت خصوصا از عالم بالا و (عالم غیب) و از رویاهائ صادقه ایی که دیده بود. حتی راز اون خصلت ،بدشو که دیگه واقعا توبه کرده بود،تا نزدیکای عملیات والفجر8 کار علی جیم این بود ،که ساعت یک شب بره تو قبری که به اندازه واقعی کنده بودتا صبح مناجات کنه. .تازه فهمیدم هیچ وقت نباید اینقدر زوددر باره آدما  قضاوت کنیم. تا اینکه تو منطقه فاو(کارخانه نمک)مجروح شدم .دیگه علی جیم رو ندیدم ، بعدها  شنیدم تو یکی از عملیا تها ،علی مفقودالاثر شده....  اگه یه روز برم سر مزارش بهش می گم .خیر مقدم ای گل زیبا چه خبر؟ بگو از عالم بالا چه خبر؟

۹۲/۱۰/۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
جانباز اسدالله ایل بیگی

نظرات  (۳)

سلام.حاجی می شه تو وبتون یه جا واسه پرسش وپاسخ،برای سوال ازجبهه بازکنید.اگه یه رور قسمت بشه تا شمارو ببینم.ازمحل شهادت بابام ازت می پرسم.آخه من باباموندیدم.حدیثه
سلام.حاجی،یعنی می شه خدا دست مارو عین اون شهید(علی جیم)بگیره تورو خداشما هم امثال ما جوونارو دعا کنید.ما شما آسمانیها،ویادگاران دوستای شهیدتون رو دوست داریم.
سلام.توروخدا ماروهم دعا کنید.متاسفانه ما شماها رو فراموش کردیم.کاریش نمیشه کرد......التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی