بچه ها عمق سد دز یه متره...بپرید تو آب
یادش بخیرتوشهرک بدر(حوالی،اندیمشک)گردانمون(ولیعصر ساوه)اردو زده بود خبر رسید فرمانده لشگر17علی ابن ابی طالب(سردار جعفری)اومده واسه سخنرانی بچه های گردان که جمع شدن سردار شروع کرد وگفت هر کی برادر شهید نیست تک فرزند نیست،سرپرست خانواده نیست،و قبلا تو عملیات شرکت کرده بلندشه حدود20نفری بلندشدیم فرمودند قراره بایه تعدادی دیگه از بچه ها ادغام بشید ویه گردان خط شکن (غواص)درست کنیم، بنام گردان کوثر بعدشم سوارمون کردن تو مینی بوس ،بردن سد دز چون آموزش فشرده بود سریع لباسامونو درآوردیم رفتیم کنار سددز مربی مون گفت اگه شناتون خوبه صف اول اگه متوسطه صف دوم اگه هم بلد نیستین صف آخر واستین همه رفتن صف اول،ودوم،منو دونفر دیگه موندیم.گفتم بچه ها زشته بفهمن شنا بلد نیستیم،به همین خاطر رفتیم صف متوسطها (صف دوم)مربییه گفت صف اولیا بایداز این سر سد برن اونو رساحل وبرگردن(حدود150متر)ما هم که قاطی متوسطا شده بودیم،سوار قایق ها شدیم بردن وسط سد وگفت بپرید توآب وتاساحل شنا کنید.(حدود75متر) یواش،یواش ترس از آب داشت تمام وجودمو میگرفت،وقتی دیدم همه پریدن توآب وسرهاشون بیرون از آبه و دارن شنا میکنن،فکر کردم عمق آب (یه متره)به اون دونفری که از ترس نمی پریدن توآب گفتم،بچه ها عمق آب یه متره.وپریدم توآب حاتون خالی حالاهرچی دستو پا میزدم مگه روآب می اومدم،فکرکنم،یه ده متری پایین رفته بودم .خلاصه بعده خوردن چند قلپ آب سرم از آب بیرون اومد ومربی دستمو گرفت انداخت تو قایق وگفت بچه این چی کاری بود کردی خوب بگو شنا بلد نیستم،حالم که سر جا اومد گفتم دیدم بچه هاکه می پرن تو آب سرشون بیرونه فکرکردم عمق آب کمه.اونم حسابی خندید گفت یه کاری می کنم که فکر کنی عمق آب کمه،اما راستی،راستی،و واقعا شنا یادم داد.روزهای آخر آموزش وقتی دید وسط سددز تنهایی دارم شنا می کنم گفت دیدی عمق آب یه متره...وبا هم خندیدیم بعدش گفت راستی تویه قول باید به من بدی گفتم،روچشمم،گفت قول می دی اگه شهید شدی منو شفاعت کنی،چون دارن جایی می برنتون که من به حا لتون قبطه می خورم...کنایه از(عملیات کربلای4)داشت.اماافسوس...مامونیدمو آرزوی شهادت...التماس دعا