خاطرات دفاع مقدس

ناگفته های عملیات های والفجر8 و کربلای 4

خاطرات دفاع مقدس

ناگفته های عملیات های والفجر8 و کربلای 4

قابل توجه خوانندگان و بازدید کنندگان محترم،تمامی خاطرات عنوان شده واقعی است.وازسرگذشت حضور این جانب در 8سال دوران دفاع مقدس می باشد.التماس دعا
جانبــــــاز اسدا.. ایل بیـــگی

پندار ما این است که ما مانده ایم وشهدا رفته اند ، اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند...... (شهید آوینی)

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

سال شصت و سه تومنطقه کردستان(سردشت)تپه های کلوسه.3که بودیم،روزها وهفته ها می گذشت .وما غیر جمع خودمان،حدود بیست رزمنده هیچکسی رو نمی دیدیم.قهرمان تنها کسی بود که بیشتر اوقات وقت خودمو باهاش می گذروندم.پسر شیطونی بود.تا ولش می کردی،می رفت سر به سر بقیه می ذاشت.ای بگی نگی  یه کم ازم حرف شنوی داشت. متاسفانه سیگار هم می کشید.یه شب وقتی پاسبخش بودم،رفتم سنگر نگهبانی بهش سر بزنم.دیدم از سوز سرما چراغ والورو روشن کرده وپتو رو انداخته رو پاها ش ولی بازم داشت می لرزید وسردش بود.آخه ما تو ارتفاعات سه هزارمتری مستقر بودیم.می خواستم برگردم صدام کرد،وگفت بیا یه پنج دقیقه هم پیش ما بشین،نترس گرفتاریم بهت سرایت نمی کنه،برگشتم.بهش گفتم قهرمان تو همه کاراتو میشه تحمل کرد.الا این کوفتی(سیگار کشیدن)اون شب یه جور دیگه شده بود برگشت گفت .راست می گی،بعدشم دستشو کرد توجیبش وپاکت سیگارو درآورد ومچالش کرد انداخت پشت سنگر.بعد چند روز بچه ها تا منو می دیدن می گفتن قهرمان چش شده،دیگه سر به سر کسی نمی ذاره،سیگار نمی کشه ،هوشمند میگفت تازه جای بچه های دیگه هم پست وای میسته.گفتم این که بد نیست ،باید از خداتونم باشه.راست میگفتن خیلی تغییر کرده بود.صبح که بچه ها از نگهبانی شب خسته توسنگر خوابشون میبرد.کار قهرمان شروع می شد.برفای دور مقر و جمع می کرد ،می ریخت تو یه قابلمه بزرگ،آبشون می کرد تا بچه ها بیدار شدن بتونن صورتشونو با آب گرم بشورن.یه بارم خبر دادن اطراف سردشت کومو له ها(نیروهای کردعراقی )کمین زدن وتعدادی از نیروهای خودی رو شهید وزخمی کردن ،قهرمان با چند نفر دیگه کمکی رفته بودن .بچه ها تعریف می کردن قهرمان به تنهایی زخمی ها رو کول می کردو از رودخونه رد شون  می کرد تا به آمبولانسهای امداد برسونه .خلاصه طوری شده بود .کم،کم ازش می ترسیدم،می گفتم نکنه می خواد براش اتفاقی بیافته،بچه ها بهش می گفتن،قهرمان داری نور بالا می زنی.می خندید می گفت خوب دیگه،تا اینکه اون شب لعنتی رسید،قهرمان با چند نفر دیگه تو سنگر مشغول منچ بازی بودن،یکی از بچه ها بانارنجک بازی می کرده ،یهو بی هوا ضامنشو  میکشه،قهرمانم با دیدن این صحنه میپره وخودشو می اندازه رو نارنجک.وقتی صدای انفجارو شنیدیم .بدو،بدو رفتیم سمت سنگر همه اومده بودن بیرون ولی از قهرمان خبری نبود،یهو دیدم قهرمانو لای پتو گذاشتن دارن بیرون میارن ،صورتش پر خون بود،دست سمت راستشم از بیخ قطع شده بود،یاد حرفاش افتادم که بهم می گفت،نمی دونم چرا همش خواب می بینم،دارم از اینجا میرم ولی یه چیزی رو جا گذاشتم .قهرمان با اینکارش یه قهرمانه واقعی شد.اگه اون کارو نمی کرد شاید،چهار یا پنج نفر از بچه ها شهید میشدن،راستی یادم رفت بگم اون الان دارای سه تا فرزند دختره ،وجانباز هفتاد درصد.چون یه چشم ویه دستشو تقدیم جنگ کرد.








۹۲/۱۱/۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
جانباز اسدالله ایل بیگی

نظرات  (۱۰)

سلام و خسته نباشید.بسیار ممنونم از وبسایتی که طراحی کردید.امیدوارم شما نیز به معراجیها بپیوندید.یا علی
سلام. می خواستم بگم عاشقتون هستم،تازه وبتونو پیدا کردم.حاجی اشکم رو با این مطالب زیباتون در آوردید.یه گل سرخ هدیه به جانباز با صفا
سلام .قهرمان ملی ما.اگر چه زمانه عوض شده ولی شما وما عوض نشدیم،خاطره جانبازیهای شما هیچوقت از ذهن ما پاک نخواهد شد.اگه از نزدیک ببینمتون پاهایتان را می بوسم،وبراین بوسه افتخار میکنم.دوستت دارم دلاور دوران.م.شاکر زاده از تهران
سلام قهرمان . فکر نکنی زمانه عوض شده کسی قدر شما عزیزان را نمی دونه هنوز خاطرات شماست که شوک واردکرده و اشک جار ی می کند . امنیت امروز ما مدیون قهرمانی های دیروز شماست . عزتتان مستدام باد
۲۴ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۳۱ صفایی زاده
سلام.سلام من به شما عزیز جانباز،که خاطرات هشت سا ل حضور تونو تو جبهه به زبون ساده وخودمونی به نگارش درآوردین...درود برشما.قربونت برم
سلام.حاجی معراجی،در هوایت بیقرارم،بیقرارم روز و شب....سر زکو یت برندارم،برندارم روز و وشب...حاجی با این مطالب زیباتون.منو هوایی کردین ایکاش منم تو زمان شما بودم ،تا ازغافله معراجیها عقب نمی موندم....دوست دارم.عزیزمی
سلام.خدایا ما را قدر دان این نعمت های زمین( یادگاران وهمرزمان شهدا )قرار بده،ازاینکه زمان حیات ما را مصادف باحیات ،این شاهدان زنده قرار دادی از تو سپاسگذاریم....
سلام،با مرام راستی که ایوالله داری،دمت گرم حاجی جون....
۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۰۸ سارا نوبخت
سلام.مطالب،وبتون عالیه.خصوصا،معراجیهاوقهرمان،هرچند از نظر ما شما عزیز ایثاگر هم یک قهرمان هستین،یک قهرمان واقعی،مطمئن باشید درآینده فرزندانتان به داشتن چنین قهرمانی افتخار خواهند کرد.
با عرض سلام وخسته نباشید،خواستم بگم وبتون بسیار زیباست. واین نگارش مطالبتون واقعا بی نظیره.قربون شکل ماهتون برم ،ای جا مانده از معراجیها.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی