ممدنفتی
ممد نفتی......
هی،ی،ی،ی.یادش بخیر آذر ماه سال شصت وسه نقطه صفر سردشت(آذربایجان غربی)تو ارتفاعات کلوسه.3چطوربا ممد نفتی سنگرمون روآتیش زدیم.یادم می آد اونروز مرخصی شهری رفته بودم سردشت یه
پیش مسئول اسلحه خونه وبهش گفتم بخدا حمل اسلحه ژ3 با اون هیکل کوچیکم
خیلی برام سخته.بعد کلی التماس،یه اسلحه کلاش تاشو صفرکیلومتر بهم دادن،که
اکبند لای انبوهی از گریس قرار داشت.رسیدم تو موقعیت خودمون ساعت رو یازده
نیم بود. ممد نفتی مسئول نفت ما بود.و تو سنگرش پر بود از بیست لیتری های
نفت.هر روزنزدیک غروب چراغهای والور وفانوس ها رو می دادیم پرنفت می کرد.ممد
تا اسلحه نو منو دید گفت ایول داداش اینو چطوری گیر آوردی؟...خلاصه وقتی دید
نمیتونم گریس های اسلحه رو تمیز کنم فکری به کله پوکش اومد اونرو . وسائل مون
رو که هفت نفر بودیم از سنگر بیرون آورده بودیم تا سنگر رو تمیز کنیم .گفت برو
چراغ تو سنگرو روشن کن تا یه قابلمه نفت بیارم بذارم نفت داغ بشه برزیم رو
اسلحه ات تا تمیز بشه.تاقابلمه نفت وگذاشت رو شعله چراغ ناگهان یه صدای
انفجاری اومد .ممد داد زد وای ددم وا ی نه اولدی.دویدیم بیرون به دلیل بارش
سنگین برف یکی از مین های کنار سیم خاردارپیرامون ما منفجرشده بود.داشتیم
برمیگشتیم برا ادامه کار جلو درسنگر رسیدیم گه چشمتون روز بد نبینه بدلیل جوش
اومدن نفت.تا پتو در سنگر رو کنار زدیم آتیش بودکه از در سنگر بیرون میزد.خلاصه
کاری ندارم که ابروهامون وموهای سرو صورت حسابی کز خورد وپرت شدیم بیرون
بعد یه ساعت آتیش خاموش شده بود با هفت هشت تا فانوس رفتیم تو سنگر موتور
برق سنگر فرماندهی هم آوردندودو تا لامپ صد هم روشن کردن، حاجی اینانلو تا
رفت تو سنگر داد زد خدایا شکرت یه خیری بوده سنگر آتیش کرفته تا رفتم تو
سنگرمون دیدم چهار پنج تا مار دو متری سوختن وجزغاله شدن .من وممد نفتی
درسته که اونشب با اینکارمون بعنوان جریمه دوتاشیفت اونم با ابرو و پلک سوخته
پست دادیم. اما خدائیش جون همسنگرامون رونجات دادیم که چه بسا همون شب
هممون رو نیش می زدن.تا ده پونزده روزهم سوژه بچه ها بودیم.اولش بادیدن مابا
اون ابرو وپلک سوخته سعی می کردخودشون رو کنترل کنن ولی آخرش می زدن زیر
خنده.و بهمون لغب مار کش داده بودن.خدایا شکرت.....شاد باشین.التماس دعا
خاطرات جانباز اسدالله ایل بیگی
نوشته شده توسط : جانباز اسدالله ایل بیگی - تاریخ : پنجشنبه دهم تیر ۱۳۹۵ ساعت 20:29
نظر شما