کشتن مگس عراقی
جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۰۷ ق.ظ
یادش بخیر....صبح ازادی فاو (عملیات والفجر8) وقتی
کنار یکی از جاده های شهر مستقر و شروع به کندن سنگر شدیم وسیله ای
نداشتیم با قاشق سنگر می کندیم اتیش دشمن خیلی زیاد شده بود این قدر زیاد
که سرفه می کردیم خلط سیاه از گلومون می اومد،باشهید امرا.. سرمدی از بچه
های روستای عباس اباد شهرستان زرندیه هم سنگر بودم خیلی شوخی میکرد ، ظهر
هوا گرمتر شدگرمای هوا از یه طرف ، صداهای شدید انفجار و گرد و خاک و صدای
بلند یا زهرای رزمنده ای که ترکش خورده بود ، حسابی کلافم کرده بود .که
یهوسر وکله مگس ها هم پیداشون شد،شهید سرمدی که دید من بخاطر شهید ضیایی
ناراحتم به خاطر اینکه فضارو عوض کنه با دستش شروع کرد به گرفتن مگس ها
بعدش هم زیر پاش می کشتشون ، اخر سر میگفت برم خونه به مادرم میگم من چندتا
مگس عراقی کشتم،که من یهو زدم زیر خنده خدا بیامرزدش نمی دونست که دیگه از
اونجا بر نمی گرده.
روحش شاد
۹۲/۱۰/۱۳