خاطرات دفاع مقدس

ناگفته های عملیات های والفجر8 و کربلای 4

خاطرات دفاع مقدس

ناگفته های عملیات های والفجر8 و کربلای 4

قابل توجه خوانندگان و بازدید کنندگان محترم،تمامی خاطرات عنوان شده واقعی است.وازسرگذشت حضور این جانب در 8سال دوران دفاع مقدس می باشد.التماس دعا
جانبــــــاز اسدا.. ایل بیـــگی

پندار ما این است که ما مانده ایم وشهدا رفته اند ، اما حقیقت این است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند...... (شهید آوینی)

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

عراقی هاشب قبل شام نخورده فرارکرده بودن

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۱۹ ب.ظ
یادش بخیر،حدودساعت 9صبح روز دوم،یا سوم عملیات والفجر8تو یه منطقه که گردان ولیعصر ساوه تاثیر زیادی تو آزادیش داشت (کارخانه نمک)شروع به پاکسازیش کردیم ،شهید قره شیخ لو وشهید زنجانی ناجوانمردانه توسط بازمانده های عراقیا همون جابه شهادت رسیدند. منو چند نفر دیگه رفتیم مقر فرماندهیشون که از داخل چند سنگر تنگ وتاریک و پر پیج خم می گذشت به اونجا رسیدیم،یه میز بزرگ کاری بود بایه نقشه کامل منطقه آدمکهای ایرانی وعراقی هم رونقشه بودن ودر کنارش یه میز کامل غذاخوری که برای حدود پانزده نفر چیده بودن از همه نوع غذا ودسر که اصلا دست نخورده بود،رفتیم سر میز غذا یکی از بچه ها که فکر کنم شهید سرمدی بود گفت عجب بی معرفتایی هستن مهمون اومده میزو چیدن واز خودشون خبری نیست.شهید سرمدی یه نگاه به من کرد منم یه اشاره رفتیم سراغ میز غذا یه دستمال کاغذی گذاشتیم جلوی یقه مون وبعد بسم ا... شروع کردیم به چشیدن غذا ها یکی از بچه های قم که حول کرده بود هی می گفت توروخدا....توروخدا نخورین مسمومشون کردن ماهم با بی اعتنایی به حرفاش،بهم دیگه میگفتیم ازین بخور از اون بخور بعد  نیم ساعت اون رزمنده قمی وقتی دید ما هیچی مون نشده اومد جلو وشروع کرد به خوردن ما هم بهش گفتیم ، نه...توروخدا نخور سم زدن ، تو این لحظه یهو سروکله(شهید مهدی ناصری)فرمانده گردان ولیعصر ساوه پیداشد و گفت ،ها مارمولک بساط پهن کردی ؟منم که حول شده بودم گفتم حاجی جون برات سوغات دارم اسلحه کلتی رو که از داخل میز فرماندهی برداشته بودمو دادم بهش تا چیزی بهمون نگه ،داشت برمی گشت که روشو برگردوند گفت عراقیا هنوزپاکسازی کامل نشدن حواستون به سوراخ سنبه ها باشه بعدش به من گفت وای  اگه تودست عراقیا بیفتی پوستتو می کنن ودر حالی که می خندید ماروترک کرد.گفت مراقب خودتون باشین ، شادی روحش صلوات .


۹۲/۱۰/۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
جانباز اسدالله ایل بیگی

نظرات  (۲)

نوش جونتون،کاشکی منم پیش شما بودم.قربونت برم.
یادش بخیر.من شمارو می شناسم.توی شهرک بدر (اندیمشک)دیدمت.با اینکه جثه کوچیکی داشتی.ولی کارهای بزرگی می کردی.از طرف بچه های گردان حضرت معصومه (ع)قم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی