عراقی هاشب قبل شام نخورده فرارکرده بودن
جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۱۹ ب.ظ
یادش بخیر،حدودساعت 9صبح روز دوم،یا سوم عملیات والفجر8تو یه منطقه که گردان ولیعصر ساوه تاثیر زیادی تو آزادیش داشت (کارخانه نمک)شروع به پاکسازیش کردیم ،شهید قره شیخ لو وشهید زنجانی ناجوانمردانه توسط بازمانده های عراقیا همون جابه شهادت رسیدند. منو چند نفر دیگه رفتیم مقر فرماندهیشون که از داخل چند سنگر تنگ وتاریک و پر پیج خم می گذشت به اونجا رسیدیم،یه میز بزرگ کاری بود بایه نقشه کامل منطقه آدمکهای ایرانی وعراقی هم رونقشه بودن ودر کنارش یه میز کامل غذاخوری که برای حدود پانزده نفر چیده بودن از همه نوع غذا ودسر که اصلا دست نخورده بود،رفتیم سر میز غذا یکی از بچه ها که فکر کنم شهید سرمدی بود گفت عجب بی معرفتایی هستن مهمون اومده میزو چیدن واز خودشون خبری نیست.شهید سرمدی یه نگاه به من کرد منم یه اشاره رفتیم سراغ میز غذا یه دستمال کاغذی گذاشتیم جلوی یقه مون وبعد بسم ا... شروع کردیم به چشیدن غذا ها یکی از بچه های قم که حول کرده بود هی می گفت توروخدا....توروخدا نخورین مسمومشون کردن ماهم با بی اعتنایی به حرفاش،بهم دیگه میگفتیم ازین بخور از اون بخور بعد نیم ساعت اون رزمنده قمی وقتی دید ما هیچی مون نشده اومد جلو وشروع کرد به خوردن ما هم بهش گفتیم ، نه...توروخدا نخور سم زدن ، تو این لحظه یهو سروکله(شهید مهدی ناصری)فرمانده گردان ولیعصر ساوه پیداشد و گفت ،ها مارمولک بساط پهن کردی ؟منم که حول شده بودم گفتم حاجی جون برات سوغات دارم اسلحه کلتی رو که از داخل میز فرماندهی برداشته بودمو دادم بهش تا چیزی بهمون نگه ،داشت برمی گشت که روشو برگردوند گفت عراقیا هنوزپاکسازی کامل نشدن حواستون به سوراخ سنبه ها باشه بعدش به من گفت وای اگه تودست عراقیا بیفتی پوستتو می کنن ودر حالی که می خندید ماروترک کرد.گفت مراقب خودتون باشین ، شادی روحش صلوات .
۹۲/۱۰/۱۳